Saturday, August 29, 2009

تو آزادی

تو آزادي که به دنيا بياي
وقتي به دنيا مياي همه ميگن واي نگاش کن....هنوز چشماش باز نشده الهـــــــي
سعي ميکني هرچه زودتر چشماتو باز کني که ببيني اگه چشماتو باز کني بقيه چي ميگن...وقتي چشماتو باز ميکني ميبيني يه آدم تورو تو دستاش نگه داشته
تو آزادي...آزادي که تو دستاي يه آدم باشي...آزادي که مال يه نفر ديگه باشي...آزادي که بزاري لمست کنن
آزادي که بزاري ازت لذت ببرن...بوست کنن...بهت بزور غذا بدن
آزادي که بچه هاي کوچولو موهاتو بکشن...کوشاتو فشار بدن...آزادي که اگه کسي يادش رفت ، گشنه بموني
آزادي که با خيال راحت مريز بشي
آزادي که وقتي ازت خسته شدن بزارنت توي يه فقس کوچيک تو يه پارک بزرگ
آزادي که آزادانه و با افتخار تو قفس کوچيکت راه بري
آزادي که آزادانه تو قفست به بقيه همجنسات برخورد کني...يه زمين...به ديواد...به قفس
آزادي که مردم بهت پفک و دسمال کاغذي و سنگ پرت کنن
تو آزادي...آزادي که هرکي خواست ازت عکس بگيره سرتو بکني بالا و لبخند بزني
آزادي که بميري...هرچه قدر خواستي...هر جور که خواستی
تو آزاديِِِ
از اولم آزاد بودي


4 comments:

  1. خیلی قشنگ نوشتید! تاثیر پذیرفتیم بسیار!
    لینکیدم!

    ReplyDelete
  2. عکست بالا نیومد نصفه فیض بردیم...چکش کن ببین چجوریاست

    ReplyDelete
  3. چه آزادیه قشنگی !

    ReplyDelete
  4. ياده بدبختيم افتادم!:D
    اقا من تو بلاگم شمارو لينكيدم.

    ReplyDelete