Sunday, February 26, 2012

اگه از پایین به بالا ترین تخم سمت راست اسب حضرت ابولفضل خیره بشی...بعد سی سانیه بعدش یه دیوار نگاه کنی و تند نتد پلک بزنی میتونی به این فکر کنی که چرا داشتی به تخم اسب یه نفر دیگه نگا میکردی
بعد تعجب میکنی
بعد برات جالب میشه

Monday, February 13, 2012

من یه لاک پشتم که گه میخورم ان میرینم

Friday, January 22, 2010

painfulness

اين
دروغ ترين چيزيه که ...ميشه اسمش دروغ
شب...خيابون...هواي خنک...يه صدايي شبيه موسيقي...شبيه تاريکي...شبيه تاريکي...شبيه
تظاهر کن...منم همينطور...آماده شو
آماده شو...تو ميفهمي؟
حسي بهم ميدي شبيه اجبار...وقت...سوزش
وقتي مرکز اين بيابونه پر از ساختمون باشي...وقتي از سر سبزي ساختموناي طوسي محاسره شدي
لبخند بزن...آره
هميشه ندونستن...شک...بطري آب معدني...خرافات...حرفاي مفت من
چرت.دروغ.سرد.چرب.منتظرم...متفات تر از هميشه...در بسته بندي جديد
آبي آسموني...دود...سرفه...باد...ارتفاع
سفيد...دور...توهم روز
داغ تلخ گيجي


خلاء

Friday, September 11, 2009

تفکرات...؛

اين تفکرات ممکنه به ذهن هر اردکي برسه...تعجب نداره
بهر حال عصر روشن فکريه و اينا
يه اردک چه فرقي با من داره؟
خب درسته من بال ندارم...پاهام هم انگشت داره
ولي اينا ديگه ملاک نيست...ملاک تفکراته
تفکرات
زير ناخونم خوني شده...فک کنم خودمو محکم خاروندم
ولي اينا مهم نيست مهم گفتم چيه : تفکرات
شيطونه ميگه پاشم برم مسواک بزنما...اي بابا
الان که فکر ميکنم ميبينم جماعت اردک ها تفکرات غني تري نسبت به بقيه موجودات دارن
البته اين نتيجه گيري کاملا شخصيه
يني به خودتون نگيرين ممکنه شما يه موجوده ديگه باشين که تفکراتتون از اردک هم غني تره


Saturday, August 29, 2009

تو آزادی

تو آزادي که به دنيا بياي
وقتي به دنيا مياي همه ميگن واي نگاش کن....هنوز چشماش باز نشده الهـــــــي
سعي ميکني هرچه زودتر چشماتو باز کني که ببيني اگه چشماتو باز کني بقيه چي ميگن...وقتي چشماتو باز ميکني ميبيني يه آدم تورو تو دستاش نگه داشته
تو آزادي...آزادي که تو دستاي يه آدم باشي...آزادي که مال يه نفر ديگه باشي...آزادي که بزاري لمست کنن
آزادي که بزاري ازت لذت ببرن...بوست کنن...بهت بزور غذا بدن
آزادي که بچه هاي کوچولو موهاتو بکشن...کوشاتو فشار بدن...آزادي که اگه کسي يادش رفت ، گشنه بموني
آزادي که با خيال راحت مريز بشي
آزادي که وقتي ازت خسته شدن بزارنت توي يه فقس کوچيک تو يه پارک بزرگ
آزادي که آزادانه و با افتخار تو قفس کوچيکت راه بري
آزادي که آزادانه تو قفست به بقيه همجنسات برخورد کني...يه زمين...به ديواد...به قفس
آزادي که مردم بهت پفک و دسمال کاغذي و سنگ پرت کنن
تو آزادي...آزادي که هرکي خواست ازت عکس بگيره سرتو بکني بالا و لبخند بزني
آزادي که بميري...هرچه قدر خواستي...هر جور که خواستی
تو آزاديِِِ
از اولم آزاد بودي